محـض یـار

گر نیـایی فقیر می میرم...

محـض یـار

گر نیـایی فقیر می میرم...

محـض یـار

به نام منشأ تفکّر و دانایی
.....
خدایا!
یادمـان بـده ...
یادمان باشد...
یادت باشیم...
............
اگر با خدا باشیم خدا کافیست
بهترین دوست و استاد و معلم و همراه خداست
پس بیایید تصمیم بگیریم از خدای صالحین غافل نشویم ... انشاءالله
منتظر نظرات و انتقادات شما عزیزان هستم
ایمیل: montazar110@yahoo.com

کلمات کلیدی
نویسندگان

حکایت جالبی است...

گویند در زمانهای قدیم، شخصی خطایی مرتکب شد. حاکم دستور داد برای مجازات خطایی که مرتکب شده بود، یکی از این سه مجازات را انتخاب کند: یا صد ضربه چوب بخورد، یا سه کیلو پیاز بخورد، یا اینکه صد تومان پول بدهد.
مرد گفت:" پیاز را می خورم." سه کیلو پیاز برای او آوردند. مقداری از آن را خورد، دید دیگر قادر به خوردن بقیه اش نیست.
گفت:" پیاز نمی خورم ، چوب بزنید." به دستور حاکم او را برهنه کردند. چند ضربه چوب که زدند بی طاقت شد و گفت:" نزنید ، پول می دهم." او را نزدند و صد تومان پول را داد.
بیچاره هم پیاز را خورد و هم چوب را، آخر سر صد تومان جریمه را هم داد.

حال ماجرای ما و کدخدای جهان مرا به یاد این ماجرا انداخت. هم کلی مذاکره کردیم و کلی از ارزشها و اصولمون رو زیر پا گذاشتیم. غرور ملی و انقلابی که 30 سال برایش زحمت کشیده بودند و خونها برایش داده شد زیر پا گذاشتیم ... که شاید ارباب نظری بکند و وضع اقتصادی کشور را بهبود بخشد. در نهایت، وضع اقتصادی که برای همه پیداست، صنعت و تکنولوژی هسته ای ما هم تقریبا تعطیل شده، کلی هم در این راه خون و شهید وخسارت مادی و معنوی دادیم ... هنوز کدخدا بجز چند نان خشک گندیده جلوی دولت ما چیزی پرت نکرده ...

  • محض یار

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی