الهـی!
باز آمدیم با دو دست تُهی چه باشد اگر مَرحمی بر خستگان نَهی
الهـی!
گرفتار آن دَردم که تو دوای آنی و در آرزوی آن سوزم که تو سرانجام آنی
الهـی!
چراغ دل مُریدانی و اُنس جانِ غریبانی، کریما! آسایش سینه مُحبّانی و نهایـت همّـتِ قاصدانی
الهـی!
عاجز و سرگردانم، نه آنچه دانم دارم ونهآنچهدارم دانم
الهـی!
چون به تو بنگریم شاهیم و تاج بر سر و چون به خود نگریمخاکیم واز خاک کمتر
الهـی!
هر کس تو را شناخت هر چه غیر تو بود بیانداخت.
- ۹۲/۰۵/۲۱