مسابقات ارزشی ...
- چهارشنبه, ۳۰ مرداد ۱۳۹۲، ۰۷:۴۹ ب.ظ
- ۰ نظر
بحث ورزش داغ بود.
حریفان سرگرم و تماشاچیان در هیجان
گفتم: ورزش باستانی را بیشتر دوست داری یا ورزش روز را؟
گفت: اگر آتش غیرت و دود همتی هم هست، در «باستانی کاران» بیشتر است.
گفتم: علت؟
گفت: آنان ریشه دارترند؛ ورد زبانشان «یا علی» است؛ «مولی» دارند و کباده عشق «اهل بیت» را به سینه می کشند و ...
گفتم: امروزی ها کارهای عجیب تری می کنند؛ قله «اورست» را فتح می کنند؛ و رشته کوه «هیمالیا» را زیر پا می گذارند.
گفت: فتح «قله انسانیت» مهم تراست و دشوارتر! به نظر من «گود زورخانه» خیلی رفیع تر از «سکوی افتخار» است.
گفتم: اگر دنیا یک میدان وسیع مسابقه باشد، کدام ورزشکاران برنده اند؟
گفت: آنان که «قله آزادگی» را فتح می کنند؛ آنان که بر «شکم شهوت» مشت می زنند؛ آنان که نفس خود را «خاک» می کنند؛ به باشگاه تقوا و عفاف می روند؛ بار سنگین مسئولیت را بلند می کنند و برای زیبایی «اندام روح» تمرین می کنند.
گفتم: من به «تربیت بدنی» علاقه مندم.
گفت: آن نیست شجاعت که گلو چاک کنی
مردانگی آن جاست که دل پاک کنی
وقتی که به «باشگاه تقوا» رفتی
ای کاش! حریف نفس را خاک کنی
گفتم: لحظه شیرین مسابقات، وقت جایزه است؛ آیا تا به حال، مدال گرفته ای؟
گفت: آری، ولی با زحمت و تلاش زیاد.
گفتم: طلا، نقره یا ...؟
گفت: هیچ کدام؛ من «مدال شرف» گرفته ام.
گفتم: داور که بود، در کدام مسابقه بود و با کدام تماشاچی؟
گفت:
واقعیتش این است که معتقدم صحنه زندگی، مسابقه ای است که با «ماهواره های
ملکوت» برای آسمانیان «رله» می شود. روزی هم در قیامت، برای داوری نهایی و
اهدای جوایز به نفرات برتر، پخش مجدد خواهد شد؛ البته عده ای «توبیخ نامه»
دریافت می کنند و خود افراد هم در این بازبینی، جزو بینندگانند.
گفتم: عجب مسابقه دشواری!
گفت: بله، دست یافتن به عنوان قهرمانی در این مسابقات، با آن داورهای ویژه و دقیق، واقعاً دشوار است.
گفتم: با دوپینگ کنندگان چه می کنند؟
گفت: تا زنده اند، مسئله ای نیست؛ اما با مرگ، برای همیشه از دور رقابت ها و صحنه امتیازات حذف می شوند.
گفتم: نتیجه اش چند برچند است؟
گفت: «ای کاش» بر «افسوس» و «حسرت» بر «غفلت».
گفتم: دنیا، واقعاً بازیچه است.
گفت: ولی زندگی، بازی نیست؛ اگر هم بازی باشد، یک «بازی جدی» است.
گفتم: آیا تا به حال به خودت باخته ای؟
گفت: تو چی؟ آیا تا به حال از خودت برده ای؟
گفتم: من اغلب، حریف خودم نمی شوم؛ زورم به خودم نمی رسد و می بازم.
گفت:
اخلاص، یک برد است. «فاتح، کسی است که عکس العمل خود را به کسی نشان نمی
دهد و پیوسته آن را در آلبوم خدا مخفی می کند». ریا، یک باخت رسواست.
گفتم: مدت هاست که در حسرت یک پیروزی هستم. این هم شد زندگی؛ همه اش باختن و باختن و باختن.
گفت:
مدال گرفتن پیشکش؛ باختن به «نفس»، شرمندگی دارد. بعضی ها یک «عادت» را
نمی توانند ترک کنند و با این همه اسارت، ادعای آزادی هم دارند.
گفتم: بعضی ها هم با یک مدال، دچار غرور می شوند و با یک «عنوان» خودشان را گم می کنند.
گفت: این هم نوعی از باختن است. بعضی به خودشان می بازند و بعضی خودشان را می بازند.
گفتم: قهرمانی را می شناسم که در برابر اشک یتیمی، به راحتی «میرزا کوچک» می شود.
گفت:
او «آقا بزرگ» است. اینان در کوچکی هم بزرگند... گاهی باید برای بزرگ شدن،
کوچک شد و برای بالا رفتن، پایین آمد. این، یکی از فنون قهرمان شدن در
مسابقات ارزشی است. «پوریای ولی» را واضع و خصلت های مردمی، بزرگ کرد.
گفتم: در گروه ورزشی، خودتان چه کاره ای؟
گفت: دروازه بان دلم.
گفتم: این هم شد کار؟ برو تو خط حمله.
گفت: فکرم از دروازه مطمئن نیست. دلم یک دروازه است؛ اگر کنترل نکنم، می بینی که پی در پی گل می خورم.
گفتم: مثلاً چه گلی؟
گفت: گل گناه، گل هوس، گل غرور، گل دوستی های حساب نشده و گل غفلت از آینده و آخرت.
گفتم: چطور است جمع شویم و با «تیم ابلیس» مسابقه بدهیم و شکستش بدهیم؟
گفت: به شرط آن که خودم دروازه بان باشم؛ چون می دانم که از چه زاویه ای «توپ گناه» را به طرف دروازه دل ها شوت می کنند.
گفتم: قبول، ولی از کجا این تجربه را کسب کرده ای؟
گفت:
زاویه حمله ابلیس، «غفلت» است و غرور. وقتی چراغ «یاد» خاموش می شود، غرور
به دشمن «گرا» می دهد و آنگاه گل گناه، دروازه دل را می گشاید. شیطان،
حریف قدری است و نباید آن را دست کم گرفت.
گفتم: پس تو «خط دفاع» را بیشتر دوست داری؟
گفت: آدم اگر دفاع خوبی نداشته باشد، مهاجم خوبی هم نمی شود.
گفتم: دیگر چه زاویه ای را باید مراقب بود؟
گفت: خواهی نخوری ز تیم ابلیس شکست
باید به دفاع از دل و دیده نشست
چون شوت شود به سوی دل، توپ گناه
دروازه دل، به روی آن باید بست
گفتم: دروازه بانی هم عجب لذتی دارد!
گفت: به شرط آنکه گل نخوری و حمله شیطان را دفع کنی. «جهاد نفس»، به همین جهت، بالاترین مبارزه هاست.
- ۹۲/۰۵/۳۰