کاری از دستم بر نمی آید.
حنایِ قول دادَنَم هم که پیش روی تو رنگی ندارد،
مینشینم کنار سجاده،
تسبیح را می گیرم و برایَت "وَاِن یَکاد"؛ می خوانم
مادرجان همیشه میگفت: برایِ سلامتیِ عزیزانت دعا کن!
و تو، عزیزترین هستی برای من!
سلام آقای من!
تو را میخوانم و قند در دلم آب می شود