قلب حرم خداست ...
- شنبه, ۹ اسفند ۱۳۹۳، ۰۶:۰۷ ب.ظ
- ۰ نظر
آمـــده بود مرخصی..
داشتیم در موردجبهــــﮧ با هم حرف می زدیــم...
لابه لای صحبت گفتم :
«کـــاش می شد من هم باهات بیام جبـهـــﮧ!!»
لبخــندی زد و پاسخـــی داد که قـــانع شدم. گفت:
« هیــچ می دانی سیاهـــی چادر تو از ســرخی خون من کوبنده تـر است؟
همیــن که حجــ♥ـابت را رعایت کنـــی ، مبـــارزه ات را انجـــام داده ای »
{بعضـــے} تصاویر خیلــے واضح اَنــــد !!!
حتـــے واضح تَر از واژه هـــــــایم ..
گاهــــے لازم اَست ؛ نت و لپ تاپ و ڪامپیوتر و گوشـــے را
ببوســــــے .. و بگذارے ڪنار !!!
و {وضو} بگیرے و چارخط قُــــــرآن بخوانــــے !!
دقیقــــا با شخصِ خودم بودم .. نه شُمـــــا ..
اما مــــے دانم مثلِ من ڪم نیست
پس به هرڪس ڪه مثل من اَست این توصیــــــه را میڪنم
بعضــے وقت ها باید روشنفڪری را ول ڪنــے
چون بعضـــے وقت ها ..
مثلِ قدیـــمے ها زندگــے ڪردن نجاتت مــے دهد ...
برای رد شدن از سیم خاردارها نیاز به یک نفر داشتن تا روی سیم خاردارها بخوابه و بقیه از روش رد بشن، داوطلب زیاد بود
قرعه انداختند افتاد بنام یک جوان.
همه اعتراض کردند الا یک پیرمرد!
گفت چکار دارید بنامش افتاده دیگه،
بچه ها از پیرمرد بدشون اومد.
دوباره قرعه انداختند بازم افتاد بنام همون جوان .
جوان بدون درنگ خودش رو با صورت انداخت روی سیم خاردار.
بچه ها با بی میلی و اجبار شروع کردن به رد شدن از روی بدن جوان.
همه رفتن الا پیرمرد!
گفتن بیا! گفت نه شما برید من باید وایسم بدن پسرم رو ببرم برای مادرش.
مادرش منتظره!
شهدا دعا داشتند، ادعا نداشتند. نیایش داشتند، نمایش نداشتند.
حیا داشتند، ریا نداشتند. رسم داشتند، اسم نداشتند.
شهدا را یاد کنیم با ذکر یک صلوات
مردی بر همسر خود در آشپزخانه وارد شد
و از او پرسید کدام یک از فرزندان خود را بیش از دیگر فرزندانت دوست داری
همسر او گفت همه آنها را بزرگشان و کوچکشان دختر و پسر همه یکسانند
و همه را به یک اندازه دوست دارم.
شوهر گفت: چگونه دل تو برای آنها همه جا دارد.
همسر جواب داد: این خلقت خدا است که مادر دلش برای همه فرزندان خود وسعت دارد.
مرد لبخندی زد و گفت: اکنون شاید بتوانی بفهمی که چگونه دل مرد برای چهار زن همزمان وسعت دارد.
خدایش بیامرزد روش والایی در قانع کردن داشت لیکن موقعیتش در آشپزخانه غلط بود.
مراسم آن تازه در گذشته صبح و بعد از ظهر فردا برگزار می شود!!!
زینب تو، پرستار مجروحترین لحظات هجوم
درد بودی؛ آنجا که - خود - آزار دهنده ترین شکنجه روح را متحمل میشدی.
وسعت علم تو، حلم تو را تحت الشعاع قرار میداد. تو را گاه، خلاصه حسن
علیه السلام و گاه، تفسیر حسین علیه السلام میبینم و حقیقت این است که
بهار، زیباترین پایان برای هجوم زمستان است، بهارت مبارک
پسر حزب اللهی
همونیه که تعصب داره، اعصاب هم داره.
همونیه که ریش داره، ریشه هم داره.
همونیه که میل داره ،تحمل هم داره.
همونیه که دوست داره،اما دوست دختر نداره.
همونیه که همیشه فریادش تو گلوش میمونه اما با هر فریادی هم صدا نمیشه.
بعله!!! درکت میکنم “برادر”…
یادت نره در جمهوری اسلامی همه آزادند الا بچه حزب اللهی ها
((شهید آوینی))
خدایا می دانم که هر وقت گرفتارم، سراغ تو را می گیرم و در خانه تو را می طلبم.
خدایا می دانم که هر وقت محتاج توام ، دست هایم را به سویت دراز می کنم.
اما به زمین و آسمانت و به هر چه ستاره در لباس مخملی شب گلدوزی شده
قسم که تو را خیلی دوست دارم.
می دانم، می دانم همیشه غم هایم سهم تو بوده و همیشه قطره قطره باران
چشمم را برایت هدیه آوردم.
می دانم امروز با چه رویی سراغ تو آمده ام.
شرمنده ام، شرمنده ام ولی باز هم محتاج توام.
نمی دانم، نمی دانم...
اما می دانم که تو آنقدر بزرگی که هیچ وقت دست رد به سینه من من نخواهی زد.
خدایا کمکم کن، کمکم کن.
قبل از ازدواج : خوابیدن تا لنگ ظهر
بعد از ازدواج : بیدار شدن زودتر از خورشید
نتیجه اخلاقی : سحر خیز شدن
قبل از ازدواج : رفتن به سفر بی اجازه
بعد از ازدواج : رفتن به حیاط با اجازه
نتیجه اخلاقی : معتبر شدن
قبل از ازدواج : خوردن بهترین غذاها بی منت
بعد از ازدواج : خوردن غذا های سوخته با منت
نتیجه اخلاقی : تقویت معده
قبل از ازدواج : استراحت مطلق بی جر و بحث
بعد از ازدواج : کار کردن در شرایط سخت
نتیجه اخلاقی : ورزیده شدن
قبل از ازدواج : دید و بازدید از اماکن تفریحی
بعد از ازدواج : سر زدن به فامیل خانوم
نتیجه اخلاقی : صله رحم
قبل از ازدواج : آموزش گیتار و سنتور و غیره
بعد از ازدواج : آموزش بچه داری و شستن ظرف
نتیجه اخلاقی : همدردی با مردها
قبل از ازدواج : گرفتن پول تو جیبی از پاپا
بعد از ازدواج : دادن کل حقوق به خانوم
نتیجه اخلاقی : مستقل شدن
قبل از ازدواج : ایستادن در صف سینما و استخر
بعد از ازدواج : ایستادن در صف شیر و گوشت
نتیجه اخلاقی : آموزش ایستادگی
قبل از ازدواج : رفتن به سفرهای هفتگی
بعد از ازدواج : در حسرت رفتن به پارک سر کوچه
نتیجه اخلاقی : امنیت کامل.
مامور سرشماری: سلام. خوبی حاج خانم؟ تو خونه چند نفرید؟ شناسنامه هاشونو بیار برا سرشماری.
پیرزن لای در را بیشتر باز می کند. سر و گردنش را بیرون میدهد و به سر و ته کوچه نگاهی می اندازد. بعد با چشم پر از اشک میگه: این خونه رو بزار برا فردا سرشماری کن پسرم. میشه؟!
مامور: مادر آخه چه فرقی داره.فردا هم مثل امروز.فردا کم و زیاد میشید؟
مادر: آره، شایدم شدیم.پسرم 31 ساله رفته برنگشته.شاید تا فردا بیاد بشیم 2 نفر...
کلید خونشو داد به مغازه ی سرکوچه.
مغازه دار میگفت :بیست و نه ساله هر وقت میره از خونه بیرون کلیدشو میده به
من میگه شاید پسرم وقتی بر میگرده من نباشم کلید رو بده بره استراحت
کنه،آخه تازه از راه رسیده خسته اس.....
بیست و نه ساله بچش توی کانال کمیل رفته و برنگشته...
درود برآنهایی ک قامت راست کردند تا قامت ما خم نشود و به نفس افتادند تا ما از نفس نیوفتیم.
خانم عزیز :
♡ به شوهرت افتخار کن.
♡ کسی را با او مقایسه نکن.
♡ اقتدار و غرور او را نشکن.
♡ دلبری و فریبایی و طنازی پیشه کن و در خواست هاتو با ناز و دلبری برآورده کن.
♡ پناهگاه شوهرت باش تا فقط به تو پناهنده بشه.
♡ هیچگاه بدون آرایش مقابل شوهرت نشین.
♡ لبخند قشنگت را در هیچ شرایطی با اخم معاوضه نکن.
♡ برای شوهرت هدیه بخر و همیشه روزای خاص زندگی تو جشن بگیر.
♡ وقتی وارد خونه می شه، به پیشوازش برو. دستشو بگیر. بِزار روی صورتت.
♡ وقتی غذا رو سر سفره می ذاری به او بگو : نمی دونم خوشت میاد یا نه ؟!
آقای عزیز:
❤ واژه « دوست داشتن »را فقط برای او هزینه کن!
❤ از عشقت برای او هزینه کن ، نه فقط از ثروتت!
❤ زیبایی همسرت را ستایش کن!
❤ از دست پختش تعریف کن !
❤ اقتدار و صلابت را جایگزین خشونت کن!
❤ هر وقت بهت شک کرد ، با صداقت و مهربانی مطمئنش کن!
❤ اگه گفت : دلم گرفته تو این خونه !
بگو : در اولین فرصت روی دوشم سوارت می کنم تو آسمونا میگردونمت !
❤ اگه گریه کرد ، خیلی دستپاچه نشو ! فقط نوازشش کن!