نترس...!!!
- شنبه, ۲ خرداد ۱۳۹۴، ۱۰:۲۷ ب.ظ
- ۱ نظر
نترس...!!!
دست یک باباست شاید، که قرار بود نوازش کند موهای لخت و مشکی دخترک نازش را ... اما...
نترس...!!!
دست نامزدی است شاید،که قرار بود پشت گرمی دختر مردم باشد تاآخر عمر و خوشبختش کند...اما...
نترس...!!!
دست است دیگر... دست نان آوری شاید که با نبودش حالا فقط ۵ سر عایله یتیمند ... اما...
نترس...!!!
دست است دیگر...شایددست عمویی که قراربود قهرمان قصه های برادرزاده ی سه ساله باشد...اما...
اما... بترس !!!!!!
شاید همان دستی است که قرار است جلویت را بگیرد فردا و بپرسد، بعداز ما چه کردید....؟؟؟ نترس!!!
شهدا دستگیری میکنند، دستگیرت نمی کنند... حالا که فهمیدی ترس ندارد، چشمهایت
راببند، دست روی سنگ عقیق مزار یکی شان بکش... گمنام باشد بهتراست... و آهسته
اشک ببار و ببار و ببار...
دیدی چه سبک شدی!!!
حالا دست به دستش بده و بعد «دست علی» بده که نگذاری دستهایش از دستت جدا شود ...
حالا با خیال راحت پرواز کن ... نه !!! نه!!!
پرباز کن...
«دست » علی به همراهت ...
- ۹۴/۰۳/۰۲