محـض یـار

گر نیـایی فقیر می میرم...

محـض یـار

گر نیـایی فقیر می میرم...

محـض یـار

به نام منشأ تفکّر و دانایی
.....
خدایا!
یادمـان بـده ...
یادمان باشد...
یادت باشیم...
............
اگر با خدا باشیم خدا کافیست
بهترین دوست و استاد و معلم و همراه خداست
پس بیایید تصمیم بگیریم از خدای صالحین غافل نشویم ... انشاءالله
منتظر نظرات و انتقادات شما عزیزان هستم
ایمیل: montazar110@yahoo.com

کلمات کلیدی
نویسندگان

۹ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است

شوخی ای که کلاسی را تعطیل کرد!

از پیامبر مکرم اسلام (صلی الله علیه و آله) منقول است:

مَنْ فَاکَهَ امْرَأَهً لَا یَمْلِکُهَا حُبِسَ بِکُلِّ کَلِمَهٍ کَلَّمَهَا فِی الدُّنْیَا أَلْفَ عَامٍ فِی النَّار

هر کس با نامحرم شوخى کند، براى هر کلمه ‏اى که در دنیا با او سخن گفته است هزار سال او را در دوزخ زندانى مى‏کنند. [ثواب الاعمال وعقاب الاعمال، صفحه ۲۸۳ ]

داستانک:

یکی از راویان می‌گوید در کوفه به زنی قرآن می‌آموختم، روزی با او شوخی کردم، بعد به دیدار امام باقر (علیه‌السلام) شتافتم.

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: آن که (حتّی) در پنهان مرتکب گناه شود خداوند به او اعتنا و توجّهی ندارد، به آن زن چه گفتی؟ از شرمساری چهره‌ام را پوشاندم و توبه کردم، امام فرمود: تکرار نکن.   [بحار الأنوار ، جلد ‏۴۶، صفحه: ۲۴۷]

دیپلماسی ذلیلانه ...

شهید آوینی ...

هر کس بگوید...

حقیقت!!

وی در پاسخ به این سؤال “آیا جنگ مستقیم میان دو کشور ایران و عربستان ممکن است؟” گفت: این چیزی است که ما به هیچ وجه آن را پیش‌بینی نمی‌کنیم، و هرکس به‌دنبال آن است کسی است که عقل درستی ندارد، زیرا جنگ میان عربستان سعودی و ایران آغاز یک فاجعه بزرگ در منطقه است و شدیداً بر تمام نقاط جهان تأثیر خواهد گذاشت. قطعاً ما اجازه چنین چیزی را نخواهیم داد

طولانی ترین فاصله ی یک متری جهان

حکایت جالبی است...

گویند در زمانهای قدیم، شخصی خطایی مرتکب شد. حاکم دستور داد برای مجازات خطایی که مرتکب شده بود، یکی از این سه مجازات را انتخاب کند: یا صد ضربه چوب بخورد، یا سه کیلو پیاز بخورد، یا اینکه صد تومان پول بدهد.
مرد گفت:" پیاز را می خورم." سه کیلو پیاز برای او آوردند. مقداری از آن را خورد، دید دیگر قادر به خوردن بقیه اش نیست.
گفت:" پیاز نمی خورم ، چوب بزنید." به دستور حاکم او را برهنه کردند. چند ضربه چوب که زدند بی طاقت شد و گفت:" نزنید ، پول می دهم." او را نزدند و صد تومان پول را داد.
بیچاره هم پیاز را خورد و هم چوب را، آخر سر صد تومان جریمه را هم داد.

حال ماجرای ما و کدخدای جهان مرا به یاد این ماجرا انداخت. هم کلی مذاکره کردیم و کلی از ارزشها و اصولمون رو زیر پا گذاشتیم. غرور ملی و انقلابی که 30 سال برایش زحمت کشیده بودند و خونها برایش داده شد زیر پا گذاشتیم ... که شاید ارباب نظری بکند و وضع اقتصادی کشور را بهبود بخشد. در نهایت، وضع اقتصادی که برای همه پیداست، صنعت و تکنولوژی هسته ای ما هم تقریبا تعطیل شده، کلی هم در این راه خون و شهید وخسارت مادی و معنوی دادیم ... هنوز کدخدا بجز چند نان خشک گندیده جلوی دولت ما چیزی پرت نکرده ...

آقا خبر رسیده کشور جیبوتی روابطش با ایران رو بعد حمله عده ای به سفارت عربستان در تهران و مشهد، قطع کرده. این مصیبت عظما رو کجای دلمون جا بدیم؟ حالا ما باید چطوری به این کشور کمک کنیم؟ پولمون رو دیگه باید کجا خرج کنیم؟

اصلا من موندم ازین به بعد چطور میتونیم مثل ساختمان پارلمانی که براشون ساختیم، مفت براشون ساختمان های دیگه بسازیم؟ یعنی بانک توسعه صادرات ایران چطوری میتونه یه وام دیگه به این کشور بده در حالی که روابطش رو با ما قطع کرده؟

حالا تکلیف کشور ما چی میشه این وسط؟ این پول هایی که نمیدونیم کجا خرج کنیم رو باید چیکارشون کنیم؟ الان اینا دیپلمات هاشون رو از کشور ما ببرن دیگه کی میتونه این کشور رو برامون روی نقشه دنیا پیدا کنه؟؟؟

پ,ن : یه سلام بدیم به عزت پاسپورت ایرانی. سلام عزت جان

تنها.....